اعتراف های جنجالی در دیدار دو بازیگر معروف

اعتراف های جنجالی در دیدار دو بازیگر معروف

۰۶ اردیبهشت ۱۴۰۴ - ۱۸:۳۶ زمان مطالعه : 5 دقیقه
سرویس فرهنگ و هنر - وقتی دو ستاره دنیای تئاتر یعنی نیکول شرزینگر و جاناتان گراف رو به روی هم می‌نشینند، چیزی جز آتشفشان خنده، انرژی و عشق به صحنه نمی‌توان انتظار داشت. این گفت‌وگوی پرشور، از اعتراف‌های بامزه تا لحظه‌های واقعی و بی‌نقاب، داستانی تازه از ستایش هنر را روایت می‌کند.

به گزارش سرویس فرهنگ و هنر خبر ناب به نقل از خبرآنلاین -  نیکول شرزینگر که با اجرای خیره کننده اش در نقش نورما دزموند در تئاتر «سانست بولوار»، قلب برادوی را تسخیر کرده و جاناتان گراف، بازیگر محبوب تئاتر موزیکال، هم زمان با اجرای نقش بابی دارین در نمایش «در آخرین لحظه»، طرفداران را به وجد آورده با هم دیدار کردند. 

این دو ستاره روی صحنه شاید مسیرهای متفاوتی داشته باشند، اما وقتی در دنیای واقعی کنار هم قرار گرفتند، با شوخی های عجیب، خنده های بی امان و حرف های از ته دل درباره عشقشان به صحنه، یک ارتباط غیرقابل انکار برقرار کردند. از افشاگری درباره خواندن از اعماق وجود و فراتر از آن تا ماجراهای باورنکردنی با بزرگان تئاتر مثل پتی لوپون، این گفت وگو پر از انرژی دیوانه کننده و عشق خالص به هنر است.

جاناتان گراف در برابر نیکول شرزینگر کم نمی آورد، اما چشم هایش حرف های زیادی می زنند.

او به محض دیدن نیکول که با یک کت وشلوار سه تکه و شکل گرفته از پله های مارپیچ پایین می آید، بی محابا می گوید: «تو عالی به نظر می آیی، عالی.»

نیکول خوب می داند چطور یک ورود طوفانی بسازد. این فصل، او با اولین حضور رسمی خود روی صحنه برادوی در نقش یکی از اسطوره های تئاتر موزیکال، نورما دزموند در نمایش «سانست بلوار»، تماشاگران را مسحور کرده. پیش تر برای همین نقش در اجرای وست اند لندن، جایزه الیویه را به دست آورده بود. البته پیش از این هم، شرزینگر با درخشش در نمایش موزیکال «گربه ها»، توانایی بازیگری خود را در آثار اندرو لوید وبر ثابت کرده بود.

در همین حال، جاناتان گراف، محبوب همیشگی برادوی که سال گذشته نخستین جایزه تونی اش را برای «با هم خوشحالیم» گرفت، این روزها در نمایش «درست سر وقت»، داستان زندگی و آثار بابی دارین، خواننده دهه پنجاه را روایت می کند.

گراف با ظاهری سرشار از سادگی و انرژی، با دوچرخه به محل مصاحبه می رسد و مقابل نیکول می نشیند. با وجود تفاوت های آشکار شخصیتی، این دو بلافاصله ارتباطی گرم و صمیمی برقرار می کنند. آنها با خنده های بی وقفه درباره عادت مشترکشان به استفاده از واژگان بی پرده در ستایش تئاتر و عشق شان به صحنه، گفت وگو را پیش می برند.

اعتراف های جنجالی در دیدار دو بازیگر معروف

تصویری از جاناتان گراف

جاناتان گراف می گوید: «پاییز گذشته در اولین اجراهای پیش نمایش تو را دیدم. همراه با خانم سو فیشر، معلم تئاتر کلاس هشتم، که کوکی های شکلاتی خوشمزه ای هم آورده بود. تو غرق در خون روی صحنه بودی، ولی با تمام وجود به او توجه کردی. می خواستم بابت مهربانی ات ازت تشکر کنم.»
نیکول شرزینگر پاسخ می دهد:« اون خانم عزیز بود، و کوکی هاش واقعاً خوشمزه بودند. اما اون شب خودم رو زیاد سرزنش کردم.»

در ادامه گفتگوی دو بازیگر را می خوانید:
گراف: «یادم هست که گفتی «اه، اصلاً در آن اجرا خوب نبودم.» ولی من تو دلم گفتم: «اگه این اجرا از نظر خودش بد بوده، وای به حالت عالی اش.»

شرزینگر: «در فرم بودن یعنی غرق شدن؛ وقتی بدون فکر اضافه، آزادی کامل داری.»

گراف: «حضور روی برادوی چه تاثیری روی نقش نورما گذاشته؟»

شرزینگر: «اوایل باید خیلی چیزها رو ثابت می کردم. اما حالا آزادتَر شدم. هر شب سعی می کنم کشف های تازه ای داشته باشم.»

گراف: «قبلاً توی لندن هرگز غیبت نداشتی؟»

شرزینگر: «نه، هیچ وقت. حتی روی صحنه استفراغ کردم و باز ادامه دادم. ولی این هفته مجبور شدم یک شب اجرا نکنم؛ خیلی برام سخت بود.»

گراف: «گاهی بیماری آدم رو به واقعیت بازیگری نزدیک تر می کنه.»

شرزینگر: «کاملاً درسته. این هفته صدایم در حالت جنگ یا گریز بود، و بازیگری ام مثل انفجار عمل کرد.»

گراف: «داستان بابی دارین هم همینطور است. از بچگی به او گفتند تا ۱۶ سالگی زنده نمی ماند؛ شاید همین باعث شد همیشه با تمام وجود اجرا کند.»

شرزینگر: «باید چه حسی داشته باشه وسط مردم اجرا کردن؟»

گراف: «عالیه. ما تئاتر «سرکل این د اسکوئر» رو به یک کلوب شبانه غرق در صمیمیت تبدیل کردیم. حس عجیبیه؛ مستقیم در چشم تماشاگران نگاه می کنم، مثل یک آبپاش می شم عرق و آب دهان به همه می پاشه.»

شرزینگر (با خنده): «و مردم هم کیف می کنند، هیچ وقت نمی خواهند این حس رو پاک کنند؛ تو یک راک استار واقعی هستی.»

گراف: «ارتباطت با اندرو لوید وبر چطور است.»

شرزینگر: «انگار موسیقی او برای روح من نوشته شده. از روز اول بهم اعتماد کرد. این حس که کسی واقعاً بهت ایمان داره، باعث می شود برای این تا آخر دنیا بدوی.»

گراف: «آهنگ خاصی هست که خیلی برات معنی دار باشه؟»

شرزینگر: «وقتی می خوانم، انرژی از قلبم به پایین ترین نقطه بدنم می ره. همین حسی است که باعث می شود بدون توقف بخوانم.»

گراف: «اولین باری که آهنگ های بابی دارین رو شنیدم، مثل معتادها شدم؛ نمی توانستم ول کنم.»

گراف (با شیطنت): «حالا یک سوال جدی تر... چقدر طول می کشه بعد از نمایش خون رو از تنت پاک کنی؟»

شرزینگر: «زیاد طول نمی کشه. معمولاً با همون حالت خون آلود می روم برای دیدار با تماشاگران. مثلاً یه روز ساموئل ال جکسون اومده بود؛ حتی پلک هم نزد، فقط گفت: بیا یه سلفی بگیریم.»

گراف: «این اصلاً حس نمایشی ندارد، کاملاً به وجودت وصل است.»

شرزینگر: «دقیقاً.»

گراف: «اون یک افسانه است. وقتی آمد «سانست بلوار» رو دید، خبر داشتی اونجا بود؟»

شرزینگر: «خدا رو شکر نه! بعداً شنیدم توی پادکست فرانک دی للا درباره ام حرف زده است. می گفت با اجرام دلش شکست. این بزرگ ترین افتخار من بود.»

گراف: «پتی هیچ وقت حرف الکی نمی زنه. اگه چیزی میگه، از ته دلشه.»

شرزینگر: «دقیقاً، به خاطر همین، حرفش برابم همه چیز بود. عکس پتی و گلن کلوز رو گذاشتم توی اتاق گریم. نمی خواهم چیزی رو تکرار کنم؛ فقط داستان خودم رو تعریف می کنم. پتی واقعاً قدردانی کرد. براش گل فرستادم و اونم جوابم را با یک نامه دست نویس داد و من را برای مهمانی شب سال نو به خانه اش دعوت کرد»

گراف: «باورم نمی شود. چی گفت وقتی رسیدی؟»
شرزینگر: «وقتی از آسانسورش پیاده شدم، با لبخند گفت: «ملکه رسید» منم تو دلم گفتم: «عزیزم، ملکه همینجا بوده؛ این خانه توست.»

مترجم: ریحانه اسکندری

این خبر توسط سایت خبرآنلاین منتشر شده و خبر ناب صرفا آن را به اشتراک گذاشته است.

منبع : خبرآنلاین

اخبار گوناگون در خبر ناب